کد مطلب:328112 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:570

سوره مائده ، آیات 89 - 87
یایها الذین ءامنوا لا تحرموا طیبت ما احل الله لكم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین (87) و كلوا مما رزقكم الله حللا طیبا و اتقوا الله الذی انتم به مؤ من ون (88) لا یواخذكم الله باللغو فی ایمنكم و لكن یواخذكم بما عقدتم الایمان فكفرته اطعام عشره مساكین من اوسط ما تطعمون اهلیكم او كسوتهم او تحریر رقبه فمن لم یجد فصیام ثلثه ایام ذلك كفره ایمانكم اذا حلفتم و احفظوا ایمانكم كذلك یبین الله لكم آیاته لعلكم تشكرون (89).







ترجمه آیات

ای كسانی كه ایمان آورده اید! حرام نكنید طیباتی را كه خداوند بر شما حلال نموده و تجاوز نكنید كه براستی خداوند دوست نمی دارد تجاوزكاران را (87).

و بخورید از آنچه خداوند روزیتان كرده در حالی كه حلال و طیب است و بپرهیزید از خدایی كه شما به او ایمان آورده اید (88).

خداوند شما را به قسمهای لغو و بیهوده تان مواخذه نمی فرماید و لیكن مواخذه می كند از قسمهائی كه با آن عهد و پیمانی بسته اید، پس ‍ كفاره آن اطعام ده مسكین است از غذاهای متوسطی كه به اهل و عیال خود می خورانید یا از لباسی كه به آنان می پوشانید یا آزاد كردن بنده ای . پس كسی كه استطاعت مالی ندارد و نمی تواند این كفارات را انجام دهد سه روز روزه بگیرد، این است كفاره قسمهایتان زمانی كه قسم خوردید، و حفظ كنید سوگندهایتان را و آنرا مشكنید، خداوند این چنین بیان می كند آیات خود را باشدكه شما شكرگزاری كنید (89).

بیان آیات

این سه آیه و تعدادی از آیاتی كه بعد از آنها واقع شده اند، یعنی حدود صد و اندی از آیات این سوره در مقام بیان پاره ای از احكام فرعی هستند، و این آیات مجموعا نظیر جمله معترضه ایست كه در بین دو دسته از آیاتی واقع شده اند كه متعرض داستانهای مسیح (علیه السلام ) و مسیحیان است . و این آیات چون طوایف متفرقه ای هستند و درباره احكام مختلفی نازل شده اند، از این جهت می توان گفت هر كدام برای خود مستقل اند، و در فهمانیدن مدلول خود تمام و غیر مربوط به مابقی آیات اند، بنابراین مشكل است گفته شود كه همه آنها یكدفعه نازل شده اند، و یا با بقیه آیات سوره نازل شده اند، زیرا مضامین این آیات طوری است كه نمی توان بین آنها ارتباط بر قرار كرد، تا بتوان آنرا شاهد این حرف قرار داد، و اما روایاتی كه درباره شاءن نزول آنها وارد شده به زودی بعضی از آنها را كه عمده آنها است در بحث روایتی آینده نقل خواهیم نمود.

در این سه آیه نیز مطلب از همین قرار است ، یعنی بین آنها ارتباط زیادی نیست ، چون آیه سومی مستقل در معنا و آیه اولی هم از سومی اجنبی است ، گر چه از بعضی جهات خالی از نوعی مناسبت هم نیست ، و آن این جهت است كه یكی از وسایل حرام كردن طیبات سوگند است ، و از جمله مصادیق سوگند لغو، سوگندیست كه بعضی طیبات را كه خداوند حلالش كرده حرام نماید، و شاید همین جهت باعث بوده كه بعضی ها - بطوری كه از آنها نقل شده - نزول همه این آیات را راجع به سوگند لغو دانسته اند. این حال آیه اولی با سومی است و اما آیه دومی ، كانه دنباله همان آیه اولی است ، كما اینكه ذیل آن یعنی جمله (و اتقوا الله الذی انتم به مؤ من ون ) بلكه و همچنین صدرش به بعضی عنایات به این معنا شهادت می دهد، زیرا صدر آیه مشتمل بر (واو) عاطفه و امر به خوردن حلال طیبی است كه آیه اولی از تحریم و اجتناب از آن نهی می كند، و به این توجیه می توان این دو آیه را از نظر معنا ملتنم و از جهت حكم متحد و سیاقشان را یكی كرد.





یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لكم







راغب در مفردات گفته است : (حرام ) به معنای چیزی است كه از آن منع شده باشد، چه این منع به تسخیر الهی باشد، و چه به منع قهری ، و چه به منع عقلی یا منع شرعی یا از ناحیه كسی كه اطاعت امرش لازم است .

معنای كلمه : (حل ) و مشتقات آن

و درباره معنای كلمه (حلال ) هم گفته است (حل ) در اصل به معنای گشودن گره است ، و به همین معنا است آیه شریفه (و احلل عقده من لسانی - بگشای گره از زبان من ) و حلول به معنای نزول است ، و گویا مناسبتش با معنای اصلی این است كه نوعا در موقع پیاده شدن و نزول در منزل بارها را می گشایند، و گره ها را باز می كنند، آنگاه در نزولی هم كه بار گشودن ندارد استعمال شده و گفته شده است : (حل حلولا واحله ). خدای عزوجل هم در قرآن فرموده : (اوتحل قریبا من دارهم - یا عذاب فرود می آید نزدیكی خانه هایشان ). (و احلوا قومهم دار البوار - و فرود آوردند قوم خود را در خانه هلاكت ) و گفته می شود: (اذا حل الدین وجب ادائه - وقتی قرض حلول كرد (سر رسید) واجب است ادای آن )، و (حله ) به معنای قومی است كه پیاده شوند، و به همین معنا است (حی حلال ) یعنی قبیله ای كه نازل شدند، و (محله ) به معنای مكان حلول و جای نزول است ، و اینكه گفته می شود: فلان چیز حلال است . استعاره است از حل عقده ، یعنی گشودن گره . و به این معنا در كلام خدای تعالی استعمال شده است ، آنجا كه می فرماید: (كلوا مما رزقكم الله حلالا طیبا - و بخورید از حلال و طیب آنچه روزیتان كرده ایم ) و نیز می فرماید: (هذا حلال و هذا حرام - این حلال است و این حرام ).

و ظاهرا از این جهت (حل ) را هم در مقابل (حرمت ) و هم در مقابل (احرام ) و هم (حرم ) ذكر می كنند، و می گویند: (الحل و الحرمه ) و (الحل و الحرام ) و (الحل و الحرم ) كه در این سه لفظ یعنی حرمت و احرام و حرم گرهی خیالی بنظر می رسد، چون ممنوعیتی كه همان معنای حرمت و احرام و حرم است خود در حقیقت گره و عقده ایست .

و این ظهور از این جهت كه این سه لفظ در مقابل حل قرار می گیرد روشن تر می شود، زیرا حل استعاره است برای معنای جواز و اباحه ، و این دو لفظ یعنی حل و حرمت از حقایق عرفی است ، نه از مخترعات و اصطلاحات شرعی یا متشرعه ، و آیه مورد بحث ، مؤ منین را از تحریم حلال نهی می كند، یعنی دستور می دهد آنچه را كه خدا برایشان حلال كرده بر خود حرام نكنند، و این تحریم حلال یا به این می شود كه در مقابل حلیت شارع حرمتش را تشریع كنند، و یا به این می شود كه كسی از انجام آن عمل حلال جلوگیری نموده یا خودش از انجامش امتناع بورزد، چه همه اینها تحریم و منع و در حقیقت نزاع با خدای سبحان است در سلطنت او، و تجاوز به اوست ، و پر معلوم است كه این نزاع و تجاوز با ایمان به خدا و آیات خداسازگار نیست ، و لذا در آیه مورد بحث نهی از این عمل را صادر كرده و فرموده : (یا ایها الذین آمنوا...) پس در حقیقت معنای آیه این است : حرام نكنید آنچه را كه خدا برایتان حلال كرده ، با اینكه ایمان به خدا آورده اید و خود را تسلیم امر او نموده اید.

الزام و التزام به ترك آنچه خدا حلال كرده تعدی از حدود الهی و تجاوز به سلطنتتشریعی او است

و ذیل آیه بعدی هم كه می فرماید: (و اتقوا الله الذی انتم به مؤ من ون ) این معنا را كه آیه هم تشریع و هم جلوگیری و هم امتناع را شامل است تایید می كند، و اینكه كلمه (طیبات ) را اضافه كرده است به جمله (احل الله لكم ) با اینكه كلام بدون ذكر آن هم تمام بود، برای این بود كه به تتمیم جهت نهی اشاره كرده باشد، و بفهماند تحریم حلال علاوه بر اینكه تجاوز از حد بندگی و معارضه با سلطنت خدا و مناقض با ایمان و تسلیم است ، خروج از حكم فطرت هم هست ، زیرا فطرت ، خود هر حلالی را پاكیره و طیب می داند، و از آنها هیچ نفرتی ندارد، كما اینكه در آیه ذیل كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) شریعتی را كه آورده توصیف می فرماید و از این معنایی كه گفتیم خبر داده ، یعنی آنچه را كه حلال است طیب و آنچه را كه حرام است خبیث و پلید دانسته ، و فرموده است : (الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مكتوبا عندهم فی التوریه و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنكر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی كانت علیهم ...).

و به همین معنائی كه بیان كردیم تایید می شود كه :

اولا مراد از تحریم طیبات الزام و التزام به ترك حلالها است .

و ثانیا مراد از (حل ) به قرینه مقابله با حرمت بطور عموم هر چیزی است كه در قبال حرمت باشد، پس هم مباحات و هم مستحبات و هم واجبات را شامل می شود.

و ثالثا اضافه (طیبات ) به (ما احل الله ) اضافه بیانیه است .

و رابعا مراد از (اعتداء) در جمله (و لا تعتدوا) همان تجاوز بر خدای سبحان است نسبت به سلطنت تشریعیش . یا اینكه مراد تعدی از حدود اوست به كناره گیری از اطاعت و تسلیم او و تحریم حلالهای او. چنان كه در ذیل آیه طلاق می فرماید: (تلك حدود الله فلا تعتدوها و من یتعد حدود الله فاولئك هم الظالمون ) و نیز در ذیل آیه ارث می فرماید: (تلك حدود الله و من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلك الفوز العظیم . و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین ).

و این آیات همانطوری كه ملاحظه می كنید اطاعت خدا و رسول را از روی استقامت و التزام به آنچه تشریع فرموده ، ممدوح دانسته ، و بر عكس خروج از مقام تسلیم و رضا و التزام و انقیاد را از راه تعدی و تجاوز نسبت به حدود خدا مذموم دانسته ، و مرتكبش را سزاوار عقاب معرفی نموده است ، بنابراین محصل مفاد آیه مورد بحث نهی است از تحریم محللات ، یعنی از اینكه كسی از استفاده از آنچه خدایش حلال كرده اجتناب و از نزدیكی به آن امتناع ورزد، چون این امتناع با ایمان به خدا و آیات او مناقض است ، و با این نمی سازد كه محللات چیرهائی هستند كه فطرت بشر آنرا طیب می داند، و هیچگونه پلیدی در آنها نیست تا از آن جهت از آنها اجتناب شود، و اجتناب بی جهت تجاوز است ، و خداوند متجاوزین را دوست نمی دارد.





و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین







گفتیم ظاهر سیاق آیه این است كه مراد از (اعتدا) همان تحریم حلالی است كه شرحش تا اندازه ای داده شد، پس اینكه فرمود: (و لا تعتدوا) بمنزله تاكید است برای : (لا تحرموا...).

وجوهی كه درباره مراد از اعتداء در جمله : (ولا تعتدوا ان الله لایحب المعتدین ) گفتهشده است

بعضی از مفسرین گفته اند: مراد از اعتدا تجاوز از حد اعتدال است در چیرهای حلال ، و آیه نهی است هم از اینكه كسی یكباره روی به محللات نهاده و سرگرم تمتع و لذت بردن از آنها شود و هم از اینكه یكسره روی از آنها برتافته و رهبانیت و زهد و عبادت و تقرب به خدا را اختیار كند، بنابراین ، معنی آیه این می شود: نه چنان باشید كه آنچه را كه خدا برایتان حلال كرده بر خود حرام كنید، و نه طوری باشید كه از حد اعتدال گذرانده و در تمتع از آنها اسراف و افراط بورزید، و به این وسیله به جان و تن خود ضرر رسانید.

عده دیگری گفته اند مراد از اعتدا تجاوز از (محللات طیبه ) است به (خبائث محرمه )، بنابراین ، برگشت معنی آیه به این معنی می شود كه نه از محللات اجتناب كنید و نه محرمات را مرتكب شوید، به عبارت دیگر، آنچه را كه خدا حلال كرده بر خود حرام و آنچه را حرام كرده بر خود حلال مكنید.

و این دو معنایی كه نقل شد گر چه در جای خود معانی صحیحی هستند و حتی آیات صریحی هم از قرآن بر طبق آن داریم ، لیكن هیچكدام از آنها با آیه مورد بحث منطبق نمی شود، زیرا سیاق آیه و آیه بعدش با این دو معنا سازگاری ندارد، و بنا نیست هر حرف صحیحی را بر هر كلامی اگر چه با سیاق و موقعیت آن نسازد تحمیل كرد.





و كلوا مما رزقكم الله حلالا طیبا...







ظاهر عطف ، یعنی عطف شدن جمله (و كلوا) بر (لا تحرموا) این است كه مفاد آیه دومی به منزله تكرار و تاكید مضمون آیه سابق باشد، كما اینكه همینطور هم هست ، به شهادت سیاق صدر آیه ، چون صدر آیه مشتمل است بر حلالا طیبا كه محاذی است با جمله (طیبات ما احل الله ) در آیه سابقه ، و همچنین به شهادت ذیل آن از جهت محاذاتی كه بین جمله (و اتقوا الله ان كنتم مؤ منین ) از آن آیه و جمله (یا ایها الذین آمنوا) از آیه سابقه است ، و ما سابقا این معنا را بیان نمودیم .

و بنابراین ، جمله (كلوا مما رزقكم الله ...) از قبیل ورود امر است در مقام توهم حظر كه جز بر جواز، دلالت ندارد. یعنی چون جای این بود كه كسی خیال كند بهرمندی از نعمت های خدا زیاده از حد ضرورت جایز نباشد و این آیه در چنین مقامی می فرماید: بخورید از چیرهائی كه خدا روزیتان كرده . از این رو كلمه (بخورید) دلالت بر وجوب ندارد. تنها جواز را می رساند، و تخصیص ‍ جمله (كلوا) بعد از تعمیمی كه در جمله (لا تحرموا) است ، یا تخصیص بحسب لفظ تنها است ، و در معنای عام و به معنای مطلق تصرف در طیبات از نعمتها و داده های خدا است ، چه به خوردن باشد و چه به سایر وجوه تصرف ، و سابقا هم در چند جا گذشت كه استعمال (اكل ) در مطلق تصرف ، استعمالی است شایع و متداول ، یا آنكه تخصیص بحسب لفظ و معنا هر دو است ، و ممكن هم هست كه اینطور باشد، و مراد از اكل همان خوردن به معنای واقعی خود باشد، و سبب نزول این دو آیه این باشد كه بعضی از مؤ منین در روزهای نزول این دو آیه بعضی از خوردنی های طیب را بر خود حرام كرده بوده اند.

و روی این فرض این دو آیه درباره نهی از این عمل نازل شده باشد، و اینكه در آیه اولی نهی را بطور عموم بیان فرمود نه تنها از نخوردن ، از این جهت است كه می خواهد قاعده كلی بیان كند، چون ملاك نهی ، هم در خوردنی های حلال است و هم در غیر خوردنی ها، و لازمه استظهاری كه ما از معنای آیه كردیم این است كه جمله (مما رزقكم الله ) مفعول باشد برای (كلوا) و نیز بنابراین معنا(حلالا طیبا) دو حال خواهند بود از برای (ما) موصوله ، و به همین معنایی كه ما استظهار كردیم این دو آیه مربوط و متوافق می شوند. و چه بسا كسانی كه گفته اند: (جمله حلالا طیبا) مفعول است برای (كلوا) و جمله (مما رزقكم الله ) متعلق است به (كلوا) یا حال است از برای حلال ، كه چون نكره است مقدم بر خود آن ذكر شده است ، یا آنكه (حلالا) وصفی باشد برای موصوفی محذوف ، و تقدیر چنین باشد: (و كلوا مما رزقكم الله رزقا حلالا طیبا) و همچنین توجیهاتی دیگر.

و چه بسا بعضی از مفسرین استدلال كرده اند به كلمه (حلالا) بر اینكه رزق شامل حلال و حرام هر دو می شود، و گرنه ذكر این كلمه لغو بود.

جوابش اینست كه وقتی (حلالا) چنین دلالتی دارد كه قید احترازی باشد، و بخواهد رزق غیر حلال و غیر طیب را خارج كند، و لیكن چنین نیست ، بلكه قید توضیحی است كه با مقیدش مساوی است ، و نكته ای كه در ذكر آنست - كما اینكه سابقا هم گفتیم - این است كه اشاره كند به اینكه حلال و طیب بودن روزی عذر برای كسی كه بخواهد پیرامون رهبانیت بگردد باقی نمی گذارد، و ما در سابق در ذیل آیه 27 از سوره آل عمران (جلد 3 ترجمه ) راجع به رزق مطالبی بیان كردیم .





لا یواخذكم الله باللغو فی ایمانكم و لكن یواخذكم بما عقدتم الایمان







(لغو) چیزی را گویند كه اثری از آثار عملی بر آن مترتب نشود، و (ایمان ) جمع (یمین ) و به معنای سوگند است .

راغب در مفردات گفته است : (یمینی ) كه به معنای قسم است استعاره است از یمین به معنای دست ، به اعتبار كارهائی كه شخصی معاهد و صاحب سوگند و غیر او انجام می دهند، و یمین به این معنا در چند جای قرآن بكار رفته ، از آن جمله می فرماید: (ام لكم ایمان علینا بالغه الی یوم القیمه ) و نیز می فرماید: (و اقسموا بالله جهد ایمانهم ) و نیز می فرماید: (لا یواخذكم الله باللغو فی ایمانكم ) و(عقدتم ) را اگر با تشدید قاف بخوانیم از تعقید و به معنای مبالغه در عقد و گره زدن است ، و لیكن (عقدتم ) به تخفیف هم قرائت شده ،(فی ایمانكم ) متعلق است به جمله (لا یواخذكم ) یا به جمله (باللغو) البته دومی به صحت نزدیك تر است ،

سوگندهای لغو سوگندهای است كه عقد و التزام نداشته باشد

و تقابلی كه بین دو جمله (باللغوفی ایمانكم ) و جمله (بما عقدتم الایمان ) هست می رساند كه مراد از لغو در سوگندها، سوگندهای بیهوده ایست كه غرض از آنها عقد و پیمان و معاهده ای نباشد، و صرفا از روی عادت یا سبب دیگری بر زبان جاری شود، و سوگند لغو عبارتست از همان گفتن نه ، و الله و آری و الله ، كه مخصوصا در معامله ها و خرید و فروش ها بیشتر بر زبان جریان می یابد، و اما سوگندهائی كه بمنظور عقد و التزام به عملی و یا به ترك آن بر زبان جاری می شود مثلا گفته می شود و الله فلان عمل نیك را انجام می دهم ، و یا و الله فلان عمل زشت را ترك می كنم ، سوگند لغو نیستند.

این است آنچه از ظاهر آیه استفاده می شود، و این منافات ندارد با اینكه شارع مقدس گفتن : و الله فلان حرام را مرتكب و یا و الله فلان واجب را ترك می كنم ، را جزو سوگند لغو بشمارد، و اثری برای آن قائل نشود، و بفرماید: (هر عملی كه سوگند بر انجام آن و یا ترك آن خورده می شود باید آن عمل و یا آن ترك رجحان و حسن داشته باشد، و گرنه لغو و بی اثر است ) زیرا این حكمی است كه از ناحیه سنت به حكم قرآن ضمیمه و ملحق شده است ، و لازم نیست آنچه را كه سنت بر آن دلالت دارد قرآن نیز بخصوص آن دلالت كند. ممكن است كسی خیال كند كه جمله (و لكن یواخذكم بما عقدتم الایمان ) دلیل است بر اینكه سوگند همین كه در عقد و التزام بكار رفت صحیح و موثر و مورد مواخذه است ، چون مطلق است و شامل می شود جائی را كه رجحان داشته باشد، و مواردی را كه فاقد رجحان باشد، و لیكن این خیال باطل است و در آیه چنین دلالتی نیست ، برای اینكه آیه سوگندی را می گوید كه بر حسب موازین شرع صحیح و ممضی باشد، زیرا در ذیل آیه این جمله است : (و احفظوا ایمانكم ) و اگر مراد مطلق سوگند بود لازمه اش این بود كه در این ذیل فرموده باشد مطلق سوگند را چه دارای رجحان باشد و چه نباشد حفظ كنید، و حال آنكه شارع از این دو یكی را كه همان فاقد رجحان است لغو فرموده ، پس معین شد كه در صدر آیه مراد از سوگند لغو، سوگندی است كه عقد و التزام نداشته باشد، و سوگندهائی كه عقد و التزام دارد سوگند لغو نیست .

بیان كفار حنث (شكستن ) قسم





فكفارته اطعام عشره مساكین ... او تحریر رقبه







(كفاره ) عبارتست از عملی كه بوجهی از وجوه ، زشتی معصیت را بپوشاند، و اصل این كلمه از كفر است كه به معنای پوشاندن است ، خدای تعالی می فرماید: (نكفر عنكم سیاتكم )، راغب گفته است : كفاره چیزی است كه گناه را بپوشاند، و از همین باب است كفاره سوگند (فكفارته ) این كفاره به یك اعتبار از متفرعات سوگند است ، و آن اعتبار مقدر و عبارتست از شكستن سوگند، و تقدیر این است : (فان حنثتم فكفارته - اگر سوگند را شكستید كفاره اش این است كه فلان طور كنید) چون از خود لفظ كفاره گناهی كه كفاره دارد فهمیده می شود، و این گناه خود سوگند نیست ، چه اگر سوگند معصیت بود در ذیل همین آیه نمی فرمود: (و احفظوا ایمانكم ) چون معنا ندارد خداوند سبحان سفارش به حفظ چیزی كند كه خود معصیت است ، پس كفاره ، مربوط به شكستن سوگند است نه به خود آن ، و از همین جهت مواخذه ای هم كه در (و لكن یواخذكم ) است مواخذه بر شكستن سوگند است نه بر خود آن . خواهید پرسید پس چرا فرمود خداوند شما را بخاطر عقد سوگند به آن مواخذه می كند؟! با اینكه بنابراین بیان عقد سوگند خودش مواخذه ندارد، و مواخذه در شكستن آنست ، جواب این است كه چون متعلق مواخذه كه همان شكستن سوگند است از متعلقات آنست ، به عبارت ساده تر چون اگر سوگندی نبود حنثی (شكستن ) پیش نمی آمد، از این جهت فرمود: بخاطر سوگندتان مواخذه می كند. پس كفاره متفرع است برحنث ، كه چون قرینه در كلام بود ذكر نشده است ، و آن قرینه جمله (یواخذكم ) است و نظیر این بیانی كه در (كفارته ) گذشت عینا در جمله (ذلك كفاره ایمانكم اذا حلفتم ) نیز جاری است ، یعنی تقدیر در آنجا نیز چنین است : (ذلك كفاره ایمانكم اذا حلفتم و حنثتم - این است كفاره سوگندهایتان هر وقت قسم خوردید و شكستید).





اطعام عشره مساكین من اوسط ما تطعمون اهلیكم او كسوتهم او تحریر رقبه ...







بیان خصال سه گانه كفارات است كه چون با لفظ (او) كه برای تردید است عطف شده و دلالت دارد بر اینكه یكی از آن سه ، وجوب دارد نه هر سه ، و از این هم كه فرمود: (فمن لم یجد فصیام ثلاثه ایام ) استفاده می شود كه خصال مذكور تخییری است ، و چنان نیست كه سومی در صورت عجز از دومی و دومی در صورت عجز از اولی واجب باشد، بلكه هر سه در عرض هم واجبند، و ترتیبی در بینشان نیست چه اگر ترتیبی در ذكر آنها بود این تفریع كه در جمله (فمن لم یجد...) است لغو بود، و بطور متعین سیاق اقتضای این را داشت كه بفرماید: (او صیام ثلاثه ایام ) در این آیه ابحاث و فروع فقهی زیادی است كه مرجع آنها علم فقه است و باید آنجا بحث شود.





ذلك كفاره ایمانكم اذا حلفتم ...







گفتیم در این جمله لفظ (حنثتم ) مقدر است ، و در این جمله و همچنین در جمله (كذلك یبین الله لكم ) نوعی التفات بكار رفته است ، و وجه كلام از خطاب به مؤ منین به خطاب برسول (صلی الله علیه و آله ) معطوف شده است ، و شاید نكته اش این باشد كه این دو جمله هر دو بیان می كنند حكم الهی را، و چون بیان پروردگار برای بندگانش بوسیله و وساطت پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) انجام می گیرد پس كانه در این التفات خواسته است مقام وساطت رسول خود را در بیان آنچه بر او نازل می شود حفظ فرموده باشد، كما اینكه در جای دیگر اشاره به این مقام نموده می فرماید: (و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم ).





كذلك یبین الله لكم آیاته لعلكم تشكرون







یعنی بوسیله نبی خود احكام خود را بیان می كند تا شاید شما به یاد گرفتن و عمل كردن آن او را شكرگزار باشید.

بحث روایتی

روایاتی درباره نزول آیه شریفه : (لاتحرموا طیبات ...) در شاءن جمعی ازصحابه پیامبر (ص ) كه اموری را بر خود ممنوع كرده بودند

در تفسیر قمی در ذیل آیه شریفه (یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لكم ...) گفته است پدرم از ابن ابی عمیر از بعضی از اصحاب خود از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: این آیه درباره امیرالمؤ منین (علیه السلام ) و بلال و عثمان بن مظعون نازل شده ، چون امیرالمؤ منین (علیه السلام ) سوگند یاد كرده بود كه هیچگاه - تا زنده است - در شب نخوابد، و همه شبها را به عبادت بسر برد، و اما بلال او نیز قسم یاد كرده بود كه هیچ روزی افطار نكند، و تمامی عمر خود را روزه بگیرد، و اما عثمان بن مظعون او نیز سوگند یاد كرده بود كه هیچگاه با زنان جمع نشود، اتفاقا روزی زن عثمان بن مظعون بر عایشه وارد شد، عایشه وقتی او را كه زنی زیبا بود دیده و دید كه خود را زینت نكرده پرسید چرا چنین دست از خود كشیده ای ؟! و خود را زینت نكرده ای ؟! زن عثمان گفت : برای كی خود را زینت كنم ؟ به خدا سوگند از فلان موقع تاكنون شوهرم بسر وقت من نیامده ، مثل اینكه رهبانیت اختیار كرده و به من توجهی ندارد، لباس های موئی و زبر پوشیده و نسبت به دنیا زهد ورزیده است .

این بود تا رسول الله (صلی الله علیه و آله ) وارد بر عایشه شد، عایشه داستان وی را با آن جناب در میان گذاشت ، حضرت از خانه بیرون شد و دستور داد تا مردم برای نماز جمع شوند، وقتی جمع شدند پیامبر به بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا فرمود: چه شده است كه اقوامی طیبات و رزق حلال را بر خود حرام كرده اند؟! هان ای مردم آگاه باشید، من از پیشوای شمایم در شب می خوابم ، و با زنان نكاح می كنم ، تمامی روزها را روزه نمی گیرم ، و با این حال اگر كسی از رفتار و سنت من اعراض نماید از من نیست ، این سه نفر برخاستند و عرض كردند تكلیف ما كه سوگند یاد كرده ایم چیست ؟! در جوابشان این آیه نازل شد: (لا یواخذكم الله ).

مؤ لف : انطباق آیه (لا یواخذكم ...) بر این داستان و سوگند خوردن این سه نفر خیلی روشن نیست ، سابقا هم گفتگوی مختصری درباره این حدیث شد، مرحوم طبرسی در مجمع البیان همین قصه را از امام ابی عبدالله (علیه السلام ) نقل كرده است . چیزی كه هست ذیل آنرا نقل نكرده . پس جا دارد در این حدیث دقت و تامل بیشتری بعمل آید.

و در احتجاج حدیثی از حسن بن علی (علیهماالسلام ) روایت كرده كه به معاویه و اصحابش فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا هیچ می دانید كه علی (علیه السلام ) در بین اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله ) اول كسی است كه شهوات را بر خود حرام كرد و این آیه نازل شد: (یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا...)

و در مجمع البیان در ذیل همین آیه می گوید: مفسرین گفته اند: روزی رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نشسته بود و داشت مردم را به عواقب وخیمشان تذكر می داد، و قیامت و احوالش را برای آنها توصیف می فرمود، مردم چنان رقت كردند كه به گریه درآمدند، دنبال این قصه ده نفر از آنها در منزل عثمان بن مظعون جمحی جمع شدند، و بنا گذاشتند كه همواره روزها را روزه بگیرند و شبها را به عبادت بپردازند، و هیچگاه در بستر نخوابند، و گوشت و چربی نخورند، و با زنان نزدیكی نكنند، و از استعمال عطر خودداری نموده و لباس موئی و زبر بپوشند، و خلاصه یكباره دنیا را ترك گفته و به سیاحت در اقطار زمین بپردازند، حتی بعضی ها تصمیم گرفتند آلت رجولیت خود را قطع كنند، كه یكباره دل از این جهت آسوده دارند، و آن ده نفر عبارت بودند از:

1 - علی (علیه السلام ) 2 - ابوبكر 3 - عبدالله بن مسعود 4 - ابوذر غفاری 5 - سالم مولی ابی حذیفه 6 - عبدالله بن عمر 7 - مقداد بن اسود كندی 8- سلمان فارسی 9 - معقل بن مقرن .1 - عثمان بن مظعون .این خبر به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) رسید بی درنگ به خانه عثمان آمد، لیكن او را ندید، به عیالش ام حكیم دختر امیه كه اسمش حولاء و كارش گرفتن عطر بود فرمود: آیا این مطلب كه من درباره شوهرت و رفقای شوهرت شنیده ام صحیح است ؟ حولاء كه دشوارش بود به رسول الله (صلی الله علیه و آله ) دروغ بگوید، و از طرفی هم میل نداشت سر شوهر را فاش نماید، ناچار عرض ‍ كرد: یا رسول الله اگر این داستان را از خود عثمان شنیده اید صحیح است ، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) برگشت ، وقتی عثمان به خانه آمد همسرش داستان را برایش گفت ، عثمان رفقای خود را خبر كرده و نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) آمدند، رسول الله (صلی الله علیه و آله ) فرمود: می خواهید خبر دهم كه تصمیم بر چنین و چنان گرفته اید؟ گفتند آری یا رسول الله ، و ما غرض بدی نداشتیم ، غرض ما جز خیر نبود، حضرت فرمود: آری و لیكن من به چنین روشی مامور نیستم ، آنگاه فرمود: نفس شما هم حقی به گردن شما دارد، پس ناگزیر برای اینكه هم حق خدا و هم حق نفس خود را ادا كرده باشید گاهی افطار كنید، پاره ای از شبها را بخوابید و در پاره ای از آن به عبادت بپردازید، زیرا می بینید كه من نیز چنین می كنم ، هم عبادت می كنم و هم می خوابم ، هم روزه می گیرم و هم افطار می كنم ، گوشت و چربی می خورم و بسراغ زنان می روم ، هر كسی كه از سنت من اعراض كند از من نیست ، آنگاه مردم را جمع كرده و در برابرشان این خطبه را ایراد فرمود:

چه شده است اقوامی را كه زنان و طعام و عطریات و خواب و شهوات دنیا را بر خود حرام كرده اند؟ اما من شما را به چنین روشی كه روش كشیشان و رهبانان است دعوت نمی كنم ، زیرا ترك خوردن گوشت و دوری از زنان و گوشه گیری و اتخاذ صومعه برای عبادت ، در دین من نیست ، جهان گردی امت من همان روزه داری آنهاست ، و رهبانیتشان همان جهاد آنها است ، خدا را عبادت كنید و چیزی را انبازش مگیرید، حج و عمره و نماز بجای آرید، زكات بپردازید، روزه رمضان را بر پا دارید، در دین استقامت بورزید، تا آنكه خدا هم برای شما استقامت را بخواهد، چه مللی كه قبل از شما بودند و هلاك شدند هلاكتشان از این جهت بود كه بر خود دشوار گرفتند، خدا هم بر آنان سخت گرفت ، و این رهبانانی كه در گوشه و كنار بیابانها می بینید از بقایای آنانند، بعد از این جریان این آیه نازل شد: (یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا...) این بود گفتار مفسرین درباره شان نزول آیه .

مؤ لف : از مراجعه به روایات عامه بر می آید كه این تفصیل خلاصه ایست از روایات بسیار زیادی كه در این باب نقل شده ، و گلچینی است كه از تلفیق مضامین روایات درست شده ، و بصورت روایتی در آمده است .

و اما خود آن روایات با همه كثرتی كه دارند مع ذلك در هیچ كدامش این ده نفر اسم برده نشده است ، بلكه صحابه در هر كدام به لفظی تعبیر شده است ، مثلا در بعضی ازآنها دارد:

بعضی رجالی از اصحاب نبی (صلی الله علیه و آله )، و همچنین كلماتی كه در این روایت از خطبه رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نقل شده به این تفصیل در هیچ روایتی نیست ، بلكه هر فقره از آن از روایتی گرفته شده است . و همچنین تصمیمی كه عثمان بن مظعون و اصحابش در این روایت گرفته اند آن تصمیم هم در سایر روایات مختلف است ، و هیچ روایتی با همه آن ها مطابقت ندارد، بلكه بعضی از آنها تصریح دارد كه این چند نفر تصمیم هایشان یكی نبوده ، و هر كدام تصمیم بر ترك چیزی گرفته اند، غیر از آنچه دیگری گرفت .

چنانكه در صحیح بخاری و مسلم از عایشه روایت شده كه گفت جمعی از اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله ) از زنان آن حضرت پرسیدند از رفتار آن جناب كه در خلوت چگونه است ؟ آنگاه بعضی گفتند ما بنا گذاشته ایم كه گوشت نخوریم ، و بعضی گفتند ما بنا داریم با زنان نزدیكی نكنیم ، و بعضی گفتند ما تصمیم داریم در بستر نیارمیم ، این مطلب از ناحیه زنان بگوش آن جناب رسید، فرمود این چه حرفهائی است كه این مردم می زنند؟ یكی می گوید: من چنین می كنم دیگر می گوید: من چنان می كنم ، و لیكن من كه پیغمبر خدایم هم روزه می گیرم ، و هم افطار می كنم ، هم پاسی از شب را می خوابم ، و هم در ساعتی از آن ، شب زنده داری می كنم ، هم گوشت می خورم و هم با زنان می آمیزم ، پس اگر كسی از روش من اعراض كند از من نخواهد بود.

بنابراین با این همه اختلافی كه در روایات هست نمی شود به روایت مجمع البیان اعتماد نمود، و تصمیم بر ترك همه آن امور را به همه آن ده نفر حتی علی (علیه السلام ) نسبت داد، مگر اینكه كسی بگوید: گر چه در روایت مجمع البیان هم جمله : بنا را گذاشتند بر اینكه همه روزها را روزه بدارند و...، وجود دارد، لیكن نمی خواهد بگوید همه آنها بنا را گذاشتند بر ترك این امور، پس بعید نیست كه روایت مزبور روایتی جداگانه باشد، نه گلچین از سایر روایات ، به هر حال چه روایت مجمع البیان روایت مستقلی باشد و چه نباشد تامل در آن و در روایات دیگر، گر چه هم در مضمون و هم در سند مختلفند - یعنی سند بعضی ضعیف و بعضی مرسل و بعضی معتبر است - برای آدمی اطمینان می آورد كه اجمالا عده ای از اصحاب كه از آن جمله علی (علیه السلام ) و عثمان بن مظعون بوده اند چنین تصمیمی گرفتند، و بنا را بر این چنین زهد و عبادتی گذاشتند و رسول الله (صلی الله علیه و آله ) هم آنها را تخطئه كرد، و به آنها فرمود: كسی كه از سنت من اعراض كند از من نیست (و خدا داناتر است ). و همچنین كسانی كه بخواهند بیشتر و بیش از این مقدار درباره این قضیه اطلاع بدست آورند باید به تفسیرهای روایتی از قبیل تفسیر طبری و الدر المنثور و فتح القدیر و امثال آن مراجعه نمایند.

در الدر المنثور است كه ترمذی و ابن جریر و ابن ابی حاتم و ابن عدی در كامل و طبرانی و ابن مردویه همگی این روایت را كه ترمذی آنرا حسن دانسته از ابن عباس نقل كرده اند، كه گفت : مردی آمد خدمت رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و عرض كرد یا رسول الله من هر وقت گوشت می خورم رغبتم به زنان بیشتر شده و شهوتم تحریك می گردد، لذا جز این چاره ندیدم كه گوشت را بر خود حرام كنم ، و چنین كردم ، در جواب آن مرد این آیه نازل شد: (یا ایها الذین آمنوالا تحرموا...).

و نیز در الدر المنثور است كه ابن جریر و ابن ابی حاتم از زید بن اسلم نقل كرده اند كه عبدالله بن رواحه را شخصی از بستگانش ‍ میهمان شد، وقتی به خانه اش وارد شد كه او نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بود، همسر عبد الله به انتظار آمدن وی میهمان را طعام نداد، وقتی عبدالله وارد شد زن را عتاب كرد كه چرا میهمان را حبس كرده و طعام ندادی ؟! حرامم باد این طعام ، همسرش هم از روی خشم گفت : حرامم باد این طعام ، میهمان هم چون چنین دید گفت : حرامم باد این طعام ، عبدالله وقتی دید كار به اینجا كشید دست به طعام برده ، و گفت : بنام خدا تناول كنید، بعد از صرف غذا خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و آله ) رفته و ماجرا را بعرض آن حضرت رسانید، حضرت فرمود: تكلیف همان بود كه كردی ، آنگاه این آیه نازل شد: (یا ایها الذین آمنوا...)

مؤ لف : ممكن است این دو سببی كه در این دو روایت اخیر برای نزول آیه ذكر شده ، یعنی داستان تحریك شدن شهوت آن مرد و داستان عبدالله بن رواحه ، شان نزول آیه نبوده باشد، و راوی وقتی داستان را نقل كرده آیه را از پیش خود بعنوان استشهاد ذكر كرده است ، و از این قبیل استشهادات روایات اسباب نزول زیاد دیده می شود، و ممكن هم هست برای نزول آیه اسباب و حوادث متعددی واقع شده باشد.

چندی روایت درباره سوگند لغو

و در تفسیر عیاشی از عبدالله بن سنان نقل شده كه گفت از امام (علیه السلام ) پرسیدم از مردی كه به زنش می گوید: اگر از این به بعد من شربت حلال و یا حرامی بیاشامم تو طالق باشی ، و یا به بردگان خود می گوید اگر چنین كنم شما آزاد باشید. آیا طلاق و عتق او صحیح است ؟ حضرت فرمود: اما حرام ، كه نباید نزدیكش برود چه سوگند بخورد و چه نخورد، و اما حلالی كه سوگند بر آن خورده چون تحریم حلال است آن نیز حرام نمی شود، باید كه آنرا بیاشامد، زیرا حق ندارد حلالی را حرام كند. خدای تعالی می فرماید: (یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لكم ) پس در سوگندی كه بر ترك حلال خورده چیزی بر او نیست .

و مرحوم كلینی در كافی به سند خود از مسعده بن صدقه نقل كرده كه گفت : من از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم كه در ذیل آیه شریفه (لا یواخذكم الله باللغو فی ایمانكم ) می فرمود: سوگند لغو، گفتن نه و الله و آری و الله كه در هیچ چیزی عقد و التزام نیاورد.

مؤ لف : عیاشی هم در تفسیر خود نظیر این روایت را از عبد الله بن سنان نقل كرده و نیز نظیر همان را از محمد بن مسلم روایت نموده ، با این تفاوت كه در آخرش دارد: با سوگند لغو عقدی بسته نمی شود.

و در الدرالمنثور است كه ابن جریر از ابن عباس نقل می كند كه گفت : وقتی آیه (یا ایها الذین آمنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لكم ) درباره قومی كه زنان و گوشت را بر خود حرام كرده بودند نازل شد، گفتند یا رسول الله پس تكلیفمان نسبت به سوگندهائی كه خورده ایم چیست ؟ در جواب ، این آیه نازل شد: (لا یواخذكم الله باللغو فی ایمانكم ).

مؤ لف : این روایت بی شباهت نیست به ذیل اولین روایتی كه در این بحث نقل كردیم ، الا اینكه با ظاهر آیه منطبق نیست برای اینكه سوگند خوردن بر ترك واجب یا ترك مباح چنین نیست كه هیچ گونه عقدی در آن نباشد، با اینكه در آیه شریفه ، جمله (باللغو فی ایمانكم ) مقابل جمله (بما عقدتم الایمان ) قرار گرفته ، و این خود دلیل است بر اینكه سوگند لغو سوگندی است كه هیچگونه عقدی در آن نباشد، و در این روایت سوگند آن مردم بر ترك زن و گوشت بوده ، و خواسته اند با سوگند این عقد و التزام ببندند، پس ‍ سوگندشان لغو و بیهوده نبوده ، و ظاهر این آیه موافق روایت است كه سوگند لغو را تفسیر می كند، و می فرماید: سوگند لغو عبارتست از گفتن نه و الله و آری و الله ، كه بیهوده و از روی عادت بر زبان جاری می شود، و گوینده اش نمی خواهد با آن چیزی بر خود واجب كند، پس آیه شامل سوگندی كه عقد و التزام دارد و لیكن شارع آنرا لغو و بی اثر دانسته ، نمی شود، چه لغویت چنین سوگندی مستند به سنت است نه به كتاب ، علاوه بر اینكه سیاق آیه بهترین دلیل است بر اینكه آیه در صدد بیان كفاره سوگند و امر به حفظ آنست بطور استقلال نه بر سبیل تطفل و تبعیت ، كما اینكه لازمه این تفسیر است .